موفقیت و هدف گذاری – وقتی
تری پیرس نویسنده، می خواست به دوستش گری زنگ بزند با این پیام صوتی روبه
رو شد: «سلام، صدای گری را می شنوید و این یک دستگاه پیغام گیر نیست، یک
دستگاه پرسشگر است. و دو سوال عبارت اند از: “کی هستی؟” و “چه می خواهی؟»
بعد از مکثی، پیام صوتی ادامه میداد: «و اگر فکر میکنی اینها سوال هایی
بدیهی هستند، بدان که ۹۵ درصد از آدم ها بدون اینکه جوابی برای هیچ کدام از
این دو سؤال داشته باشند از دنیا می روند!»
چه طور به سؤال «کی هستی؟» جواب می دهید؟ بیشتر
افراد اسم و شغل شان را می گویند و بعضی وقت ها توضیح مختصری درباره ی
خانواده شان می دهند: «من مادر دو فرزند هستم»، یا راجع به یک خصلت شخصی:
من آدم ها را دوست دارم. اما چنین جوابهایی به چه درد می خورد؟ هیچ
البته
نمی شود خیلی به آنها خرده گرفت چون به سوالی که در مورد هویت تان است نمی
توان پاسخ یک جمله ای داد. حتی پاسخ یک پاراگرافی هم در این مورد کافی
نیست. حتی پاسخ ده صفحه ای. فارغ از اینکه شما چه کسی هستید، برای پاسخ
مناسب درباره ی زندگی و وجودتان به یک رمان در حد و اندازه ی آثار مارسل
پروست احتیاج دارید.
از
آنجا که زندگی های ما از جنبه های گوناگون و بی شماری تشکیل شده، جواب های
یک خطی به معنای واقعی کلمه نادرست اند. با این حال ما مدام خودمان را به
همین جواب های یک خطی محدود می کنیم، نه فقط موقعی که به گری زنگ میزنیم،
بلکه به شکل جالبی حتی وقتی خودمان سعی داریم خودمان را بشناسیم. تصویری
که از خودمان ترسیم می کنیم مثل نقاشی های کتاب های کمیک است. به شکل
مضحکی ساده، بدون هیچ تضادی و پر از نکات مثبت. تمام داستانهایی را که
دربارهی خودمان می گوییم از خودمان در می آوریم. بهتر است اصلا به سؤال «کی
هستی؟» جواب ندهید چون فقط وقتتان را تلف میکنید.
حالا
سوال دوم: «چه می خواهی؟» برخلاف پرسش اول، این سؤال به شکل اسکی جواب
دارد. در واقع پاسخ دادن به آن خیلی هم ضروری است. این سؤال راجع به شما در
زندگی است.
بعضی
اوقات هم با لفظ (معنای زندگی از آن یاد می شود). کلمه ی «معنا» تا حدی
گیج کننده است. پس پیشنهاد میکنم بین مفهوم معنای بزرگ تر زندگی و معنای
کوچکتر زندکی تفاوت قائل شویم. اگر دنبال یافتن معنای بزرگ تر زندگی هستید،
باید برای سؤالاتی از این دست جواب پیدا کنید.
چرا
ما روی کره زمین هستیم؟ چرا این جهان وجود دارد؟ و معنای همه ی اینها
چیست؟ تاکنون هر فرهنگی به کمک افسانه های خود به این سوال پاسخ داده است.
جالب ترین شان هم این بوده که زمین لاک یک لاک پشت عظیم است؛ که در افسانه
های چین و آمریکای جنوبی دیده می شود. یا در تفکر مسیحی خدا در شش روز همه
چیز را آفرید و در روز قیامت آن را کاملا از بین خود برد.
برخلاف
نویسندگان این نظریه ها، علم هیچ پاسخی برای سؤال معنای بزرگتر زندگی پیدا
نکرده است. همه ی آنچه که علم می داند این است که زندگی تا زمانی که ماده و
انرژی به اندازه ی کافی وجود داشته باشد، به شکل بی هدفی توسعه پیدا خواهد
کرد. هیچ هدف غایی ملموسی برای انسانیت، زندگی با جهان وجود ندارد. جهان
اساسا بی معناست. پس تلاش برای یافتن «معنای بزرگ تر زندگی» را رها کنید.
چون فقط وقت خودتان را تلف می کنید.
اما
مساله ی «معنای کوچکتر زندگی» حیاتی است. چون درباره ی اهداف شخصی،
بلندپروازی ها ، موفقیت ها و مأموریت های شماست؛ در واقع همان سوال دوم
دستگاه پیغام گیر گری است. بدون اهداف شخصی از زندگی خوب خبری نخواهد بود.
سنکا
دو هزار سال پیش این نکته را فهمیده بود: «بگذارید تمام تلاش هایتان در
راستای رسیدن به چیزی باشد. این را در اعماق ذهن تان داشته باشید.» هیچ
تضمینی برای رسیدن به آن پایان وجود ندارد اما اگر هیچ نقطه ی پایانی در
ذهن نداشته باشید بدون تردید به هیچ چیزی دست پیدا نمی کنید.
اهداف زندگی بسیار مهم هستند.
یک مثال: محققان
در آمریکا از دانش آموزان هفده و هجده ساله درباره ی اهمیت موفقیت مالی
سوال کردند. از آنها خواسته شد نمره هایی با این درجه بندی بدهند: ۱. بی
اهمیت؛ ۲. تا حدی مهم؛ ۳. خیلی مهم ۴٫حیاتی. سال ها بعد از همین افراد در
مورد درآمد واقعیشان و اینکه در کل زندگی خود راضی اند، سؤال شد.
نتیجه ی اول: هر
چه بلندپروازی بیشتری در جوانی داشتند، در سال های میانی زندگی درآمدشان
بیشتر شده بود. معلوم شد هدف داشتن موثر است. این نتیجه روان شناسان را
غافلگیر کرد چون سال ها بر این باور بودند که مردم مانند سگ های پاولف فقط و
فقط به محرک های بیرونی واکنش نشان می دهند.
نتیجه ی دوم: همه
ی دانش آموزانی که هدفشان داشتن درآمد بالا پس از پایان تحصیلات بود و به
آن هم رسیده بودند، از زندگی شان کاملا رضایت داشتند. برخلاف این عده،
کسانی که پول برایشان مهم بود اما به اهداف مالی خود نرسیده بودند، عمیقا
ناراضی بودند. حتما شما هم دارید به این فکر میکنید که پول خوشبختی می
آورد، اما این طور نیست. چون درآمد بیشتر تاثیری بر میزان رضایت افرادی که
هدفشان ثروت نیست، ندارد. این پول نیست که شما را خوشحال یا ناراحت می کند،
رسیدن یا نرسیدن به اهداف است که باعث رضایت یا نارضایتی میشود. این مسئله
در مورد سایر اهداف زندگی هم صدق می کند.
چرا
هدفها مؤثرند؟ چون افراد هدف گرا تلاش بیشتری برای تحقق آن می کنند. به
علاوه اهداف تصمیم گیری را ساده تر می کنند. مسیر زندگی چند راهی های
بیشماری دارد. می توانید تصمیمات خود را براساس هوا و هوس یا هدفتان
بگیرید. بیخود نیست در این پژوهش دانش آموزانی که موفقیت مالی را «حیاتی»
میدانستند، شغل های پردرآمد تری (پزشک، وکیل، مشاور) را انتخاب کردند.
بنابراین
توصیه می شود که در زندگی هدف داشته باشید. اما کماکان ممکن است با دو
مشکل مواجه شوید. اگر می خواهید دوران بزرگسالی تان توأم با نارضایتی باشد
کافی است اهدافی را انتخاب کنید که دستیابی به آنها فوق العاده دشوار است.
این نظر دنیل کانمن است. به عبارت دیگر شما باید از واقع بینانه بودن اهداف
تان اطمینان حاصل کنید. اگر قد کوتاه و چاق هستید و آرزوی ستاره ی بسکتبال
شدن را دارید، از همین قدم اول خودتان را به دردسر انداخته اید. اگر می
خواهید اولین نفری باشید که روی مریخ قدم گذاشته یا اگر می خواهید رئیس
جمهور یا میلیاردر شوید هم همین طور. واقعا نباید چنین اهدافی را انتخاب
کنید چون ۹۹ درصد عواملی که در تحقق آن مؤثرند از اختیار شما خارج اند.
اهداف غیر واقع بینانه قاتل خوشیها هستند. پیشنهاد من؟ عامدانه اهداف خود
را کمی مبهم انتخاب کنید (مثلا به جای میلیاردر بگویید ثروتمند). اگر به
آنها برسید فوق العاده است و اگر به آنها هم نرسید می توانید با توجه به
موقعیت تان اینطور تعبیر کنید که انگار به هدف تان رسیده اید (حداقل تا
حدودی). لازم نیست این فرآیند حتما به شکل آگاهانه انجام شود. مغز شما خودش
این کار را برایتان انجام خواهد داد.
نتیجه؟
اهداف مؤثر ومهم اند. با این حال بیشتر مردم درباره ی معنای کوچکتر زندگی
به اندازی کافی شفاف نمی اندیشند. یا اصلا هدفی ندارند یا فقط از اهدافی که
مد روز است استقبال می کنند، اما گاهی وقت ها مسیر رسیدن به یک زندگی خوب
به معنای انتخاب اهداف قابل دستیابی و تعدیل کردن سطح توقعات است چیزی که
اهمیت دارد این است که بدانید به کجا می روید، نه اینکه خیلی سریع به همان
جای قدیمی برگردید
نویسنده: رولف دوبلی